vahidoo



Home | RSS | Email | Tumblr | Twitter | Facebook | Friendfeed | Twitxr

Sunday, February 29, 2004

ربع قرن سکوت



سلام
ديروز رفتم کلاس
بيا و ببين
استاد گرافيک واقعا استاد بود
آخر اطلاعات
سه تا از مطالب درسي(چيزي که طرف به عنوان درس ارائه مي دن) رو شخصا متوجه شدم که طرف داره بي ربط مي گه
شده بود مث کلاس هاي دبيرستان
درباره "اسکرين سيور" صحبت مي شد و اينکه آيا اگر تغيير کنه بهتره يا اگر مشکي باشه بهتره(واسه اينکه صفحه کمتر تحريک بشه) خوب
طرف ميگه : شايد واسه اينه که جذاب باشه(دليل علمي) . . ميگه : اگر مشکي باشه آدم فک مي کنه سيستم خاموشه
اينجا بود که امين در يک اقدام متلکانه گفت: آره خانوم ، مشکي باشه دلگيره
خنده دختران و غرش من . . . (واقعا يه خنده غرشي کردم) ، راستي اين هم از س.ب. بود
استاد مث دبيرستان وسط درس خاطره مي گفت
قرار شده خاطراتش رو تو يه دفتر بنويسم . آخر ترم اندازه جزوه مي شه
ايشون قبلا مشهد بودن اين درس هم اينجور که مي گن با جناب دکتر خ. ارائه شده و انگار(جدي مي گم) اين خانوم همسر همون دکتره هست
واسه اينکه ايجا(آزاد شيراز) کلاس ها چه جوريه و چقدر بايد استراحت داد و اين حرفا هم يه عالمه فيلم داشتيم
بيا و ببين
خلاصه
امروز ها(يکشنبه ها) ما 3 ساعت کار انجام ميديم چون به دانشگاه عازم ميشيم
البته بايد يه روزي جبران کنيم
امروز بريم ببينيم اين "آقا" چي وصيت کرده
فردا هم بريم خونه خاله ، نذر هر ساله






(تفكر مثل كاشتن درخت ميوه است. ثمر آن دير به دست مي آيد ولي پربار است . (نيچه

Saturday, February 28, 2004

V.


What has a lot of keys but can not open any doors?


A piano.

Thursday, February 26, 2004

من ا ومد م


سلام
خوبين؟
(امروز 5 شنبه هست و فردا جمعه ميشه(روز صمات
از فردا من جمعه ها کلاس هم دارم
در شهرک صدرا . . که يه مقداري با شيراز فاصله داره
من خيلي حرف و اتفاق و جريان گفتني و شنيدني دارم ولي با فارسي تايپ کردن هم مشکل دارم
اساسي
بذار حالا که حال دارم از اين چند روز بگم
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
چقدر بده که يکي فک کنه داري دروغ ميگي و تو هيچ راهي واسه اثبات نداشته باشي
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
(اون روز انتخاب واحد در اثر رشادتهاي رزمندگان ما (الهي هميشه خير ببيني پسر
تقريبا همه چيز به خوبي گذشت
عصر هم به سعيد زحمت دادم و با هم رفتيم کارا رو ختم به خير کرديم
واسه برگشتن خيلي شلوغ بازي بود
ما وايساده بوديم و اتوبوس ها يکي پس از ديگري مي رفتن
تا اينکه با اين يکي رفتيم
باز جا نبود و وسط وايساديم
راننده يه مشت رو پياده کرد و سعيد هم جاش شد
ما مونديم
رفتم پيش راننده
صندلي رو زدم عقب(اون که کنار راننده هست و خم ميشه جلو)که بشينم
راننده:حالا اجازه گرفتي که اينجا بشيني؟
.....من:آقا شرمنده.....اجازه هست؟
راننده:ساکت و همچين خشم آلود
من: آقا حالا بشينيم؟
بشين حالا
نشستيم و همچين يه جوري داش مشتي بازي گفتم: آقا ما تا حالا شاگرد شوفري نکرديم.حالا ميخوايم با شما يه راه(مسير) شاگردي کنيم
ياد مي گيريم
راننده هم يه چيزي گفت که به مستراح و ورود به مستراح و "اهم" گفتن ربط داشت
ما هم همچين تريپ عذر خواهي و اينکه شما درس ميگي و اينا بوديم
طرف ديد انگار همچين به قصد پرروبازي نبوده که بدون اجازه اومدم جلو بشينم
از ترم و درس و رشته و کامپيوتر و قيمت و شغل من و مانيتور و ال.سي.دي. صحبت کرديم
(شد مث فيلماي کيميايي(سربازان جمعه:دعوا با هم ، غصه ، داستان ، اتحاد ، دعوا با اون
(يه جا وسط راه گفت:مي دوني شبيه کيا شدي؟(قبل از اينکه خيلي رفيق بشيم
من:متحير که مي خواد تيکه بپرونه يا چيز ديگه
گفت: شدي مث هندي ها.....مث بمبئي...........من خيلي اونجا بودم.بري اونجا باهات هندي حرف مي زنن
من نمي دونستم چي بايد بگم....حيرون وسرگردون شديم
آقا خلاصه کار به جايي کشيد که مي خواس در خونمون پيادم کنه(خونه ما تو مسير هست ولي بين 2 تا ايستگاه واقع شده) و چاي هم بر ما لطف کرد
بابا آدم اجتماعي بودن اينا رو هم داره
ولي سعيد مي گفت که کار سبيله
بعد هم رفتم ترمينال وعمو رو فرستادم تهرون.با يه چندتا از دوستاش
:رو اين اتوبوس دو طبقه نوشته بود
sky liner
من که نفهميدم يعني چي
راستي شب رفتم "پرنده آبي" و ساندويچ مغز خوردم.اي بي کلاس
من واسه اينکه يکي از معدود دفعاتي هست که دارم طولاني مي نويسم ، بهتره زياده روي نکنم





BE HAPPY

Wednesday, February 25, 2004

شد خزان



آهنگ هاي كودكانه
لنگستون هيوز / ترجمه بهاره جليلي
bahar_jalili@yahoo.com
تاريخ انتشار: 1 مرداد 1381

آنچه كه براي كودكان سفيدپوست
فرستاده مي شود
:براي من فرستاده نمي شود
مي دانم كه من
.هرگز رئيس جمهور نخواهم شد

آنچه كه هرگز كودكان سفيدپوست
را اذيت نمي كند
:حتما مرا اذيت خواهد كرد
ما مي دانيم كه
.همه آزاد نيستند

قوانين مكتوب براي
سفيدپوستان
:هرگز براي ما نيستند
- - آزادي و عدالت
اووه..!- - براي همه؟
.........................


.........................
جيمز لنگستن هيوز اول فوريه 1902 در شهر جاپلين- ميسوري به دنيا آمد. در كودكي، والدينش از يكديگر طلاق گرفتند و پدرش به مكزيك رفت. تا سيزده سالگي تحت نظر مادربزرگش زندگي كرد و سپس براي زندگي با مادر و شوهر مادرش كه در واقع ساكن كلولند- اوهايو بودند راهي لينكلن-ايلي نويز شد. در لينكلن-ايلي نويز بود كه هيوز شروع به نوشتن شعر كرد. در طي اين سالها او مشاغل عجيبي نظير شاگرد آشپزي، اتوشوئي و شوفري اتوبوس را تجربه كرد و به عنوان جاشوي كشتي به اروپا و آفريقا سفر كرد. در نوامبر 1924 به واشنگتن رفت.اولين كتاب هيوز به نام “The Weary Blues” توسط آلفرد.آ. كنوپف در سال 1926 منتشر شد. سه سال بعد وي تحصيلات دانشگاهي خود را در دانشگاه لينكلن- پنسيلوانيا به اتمام رساند. در 1930 اولين رمان وي “Not Without Laughter” مدال طلاي ادبيات را به خود اختصاص داد.

هيوز؛ كه خود را تحت تاثير پل لاورنس دونبار، كارل سند بورگ و والت ويتمن مي دانست؛ مشخصا به دليل ترسيم تصاوير هوشمندانه و رنگارنگ از زندگي سياهپوستان آمريكا در دهه هاي 20 تا 60 ، مشهور است. او رمان، داستان كوتاه و نمايشنامه مي نوشت و به علت تاثير دنياي جاز بر نوشته هايش ؛ مثلا در”Montage of a Dream Deferred “ ؛ معروف بود.زندگي و آثار او سهم به سزائي در شكل گيري رنسانس هارلم در دهه 20 داشتند. برخلاف ديگر شاعران سياهپوست آن زمان؛ نظير كلاود مك كي، جين تومر و كانتي كولن؛ هيوز هيچگونه تمايزي بين تجربه هاي شخصي خود و تجربيات مشترك آمريكاي سياه قائل نمي شد. او مي خواست داستانهاي مردم خويش را به نحوي بازگو كند كه فرهنگ واقعي آنها شامل دردهايشان و عشقشان به موسيقي، خنده و زبانشان را منعكس سازد.

لنگستن هيوزدر تاريخ 22 مي 1967در اثر سرطان پروستات در نيويورك درگذشت. كميته حراست شهر نيويورك به ياد او محل زندگيش در خيابان 127 هارلم را به عنوان “منطقه لنگستن هيوز“ نامگذاري كرد.

Tuesday, February 24, 2004

ساقينامه


پريشان دماغيم ساقي كجاست
شراب ز شب مانده باقي كجاست

دماغم ز ميخانه بويي شنيد
حذر كن كه ديوانه بويي شنيد

الهي به جهان خراباتيان
كزين تهمت هستيم وا رهان

به خمخانه وحدتم راه ده
دل زنده و جان و آگاه ده

خدا را ز ميخانه گر آگهي
به مخمور بيچاره بنما رهي

كه از كثرت خلق تنگ آمدم
به هر سو شدم سر به سنگ آمدم

بيا ساقيا مي به گردش در آر
كه دلگيرم ازگردش روزگار

ميي ده كه چون ريزيش در سبو
برآرد سبو از دل آواز هو

به ميخانه آي و صفا را ببين
مبين خويش را خدا را ببين

ميي كو مرا وارهاند ز من
از اين و از آن و ز ما و ز من

از آن مي كه چون شيشه بر لب زند
لب شيشه تبخاله از تب زند

تو در حلقه مي پرستان در آ
كه چيزي نبيني بغير از خدا

بده ساقيا مي كه تا دم زنيم
قلم بر سر هر دو عالم زنيم

سبك باش و رطل و گرانم بده
و گر فاش نتوان نهانم بده

كه در آتش است اين دل روشنم
همانا كه آبي بر آتش زنم

ز من بشنو اي پير آموزگار
مكن تكيه بر گردش روزگار

كه اين منزل درد و جاي غم است
در اين دامگه شادماني كم است

Monday, February 23, 2004

حذف و اضافه

sakhte ke adam bekhad kolli benvise vali natoon-e,ah
man nemitoonam oon joori chizaee ke tond o tond too maghzam migzare ro benvisam
injoori rahat-tar-e
nist?!

mordam emrooz
kolli zang o tamas o gir o pich khordan o ina
vaaaaaaaaaay

hazf o ezafe bood
man sherkat boodam
mellat kar dashtan
bayad be chand nafar tamas migereftam
hame ba ham
hamashoon ro ham doos daram

taze
update ham bayad bokoni

in card-e graphic ham ke gahi ye dafe migiratesh o hang mikone

barnamat joor nemishe

asr ham saat 4 tamrin darim
man ta 3 inja hastam o baad bayad beram sadra
pool berizam too halgh-e ina

tazegi havas-e .com ham kardam

cheghad injoori mishe rahat o ziad nevesht
shayad dobareh injoori neveshtam
la-aghal khali misham
harchand ke moshtari kam mishe/khob beshe
na ke gablan kheyli ziad bood
vali khodam ke khali misham.
mordam az bas yavash o por dard-e sar neveshtam.
harki khas mikhoone,harki nakhas fohsh mide

dast-e saeed o reza o mohsen o ali ham vase in karay-e hazf o ezafe dard nakone
khoda kheyrat dahad

ina hamsh vaghti sakht mishe ke adam 3 saat khabide bashe

kash hame mifahmidan ke adamiat o ensaniat be pendar o raftar o goftar ast.




بگذار تا بگريم چون ابر در بهاران

Sunday, February 22, 2004

يکشنبه


سلام
فک کنم ديگه من از امروز رفتن به دانشگاه رو شروع کنم
البته 4 اسفند حذف و اضافه مي باشد ولي ديگه از امروز مي ريم
نگران نباشين ، امروز با هر 3 نفر هماهنگ کردم واسه 4 سر قصردشت

..................................................................
يکي از دوستان اين موزيک هاي جديد رو مي خواس
اينجا خوبه

..................................................................
همونطور که مي دونين(شايدم ندونين) ما يه قطعه اجرا مي کنيم که از قطعات کريسمس هست
تهران هم اجرا کرديم
من اين رو با صداي يکي از خوانندگان معروف براتون گذاشتم اينجا
البته کيفيت رو پايين آوردم که زود لود بشه
اگر با کيفيت بالا خواستين خبر بدين
چون کيفت پايينه اول يه ذره صدا رو زياد کنين






Saturday, February 21, 2004

ما رأي مي دهيم


آدم وقتي کم مياره بايد بره سراغ اونا که زياد بلد بودن و يه ذره هم به ما ياد دادن
.............................
ديروز تمرين شاهد 2 عضو جديد بود
يکي که با خاله تشکيل خواهران غريب ميدن
يکي هم که فک کنم همون فاطي خانوم بودن که واسه من کامنت گذاشته بودن
.............................
راستي حتما يه سري به شهر قصه بزنين
شهرقصه
.............................
:بريم سراغ همون آدم خوبا

Knowledge itself is power.
Francis Bacon

.............................
.اينجا هم اين آلبوم شادمهر هستش

Thursday, February 19, 2004

مرگ بر آمريکا


دوستان محترم . سلام
آقا ما يه روزي از روزاي خدا واسه نهار يه پيتزا گرفتيم
و به علت اينکه نتوانستيم کامل آنرا نوش جان کنيم (اين اتفاق از عجايب است ، ما معمولا خرکي غذا صرف مي کنيم) مابقي (آنچه باقي ماند) را به يخچال نهاديم
شايد که فردا صبح و به عنوان صبحانه نوش جان کنيم
(غافل از اوستاد و از ياران(برگرفته از "فعل مجهول" - سيمين بهبهاني
خوب ، به سلامتي رفتيم و فردا بر سر کار بازگشتيم
و فراموش کرده بوديم گنجي را که نهفته بوديم
مام ما نهاري به همراه ما فرستاده بود و پس از گرم کردنش قصد بر آن کرديم که اندکي نوشابه از ديروز مانده را به همراهش نوش بر جان کنيم
WOW
چشممان بر پيتزايي خورد که آن لحظه(با توجه به نهار مامان پز) خيلي بر آن چشم نداشتيم
در عين حال درب را گشوديم و جعبه خالي را با اين يادداشت ديديم که در ذيل مي آيد




و بدين ترتيب دوست را از دوست باز شناختيم و دشمن را از دوست و و و وحيدو
.........................................................................
از ديونه هم ممنون که يه مشتي عکس واسه ما فرستاد
ولي همش رو نفرستاد
ولي نشون داد که ما هم هستيم و فقط خاله سوسکه نماينده ولي فقيه(وبلاگ نويسان) در صمات و خاور ميانه نيست
بازم مرگ بر آمريکا

.........................................................................
راستي آيدا هم لوگو دار شد
.........................................................................
بسه ديگه

Wednesday, February 18, 2004

چطوري رفيق؟


من از ديروز هي دنبال داستان کوتاه و شعر کوتاه و اشعار و داستان هاي ساده و کودکانه هستم
از اونا که با کلمات ساده ، حرفاي قشنگ مي زنن
اگه داستان يا شعر کوتاه و کودکانه ساده ، به فارسي پيدا کردين به منم بگين
راستي دندونم شديد درد مي کنه
دفه قبل که از درد تو اين صفحه نوشتم يه هفته رفتم بيمارستان
خدا به خير کنه
اين دوست هم به يکي از اين تبليغات انتخاباتي يه گير داده

:و اما يه شعر


by: Emma , age: 8
from: GB


All Is Silent

When the river runs and the criminals raise their guns...all is silent.

When the leap frogs leap and when new babies sleep...all is silent.

When the little babies burp and toddlers slurp...all is silent.

When the sun goes down and the moon comes up...all is silent.

When the ocean roars and the cockerel crows...all is silent.

And now that I have finished this poem...all is silent.

THE END



سکوت سرشار از سخنان ناگفته است

Tuesday, February 17, 2004

کودکانه

I Finished My Homework

I finished my homework.
It took me all night.
I tried to make sure
I got everything right.

I read every chapter
the teacher assigned.
My eyes grew so bleary
I nearly went blind.

I studied each problem
until my eyes burned.
Researched each detail
leaving no stone unturned.

I finished my reading
and got out my pen
and pulled up a chair
at my desk in the den.

I answered each question.
I checked every one.
I wrote out my essays.
At last I was done.

By eight in the morning
I'd run out of fuel.
I packed up my backpack
and headed to school.

I handed the teacher
my homework, and then
I noticed, embarrassed,
I'd used the wrong pen.

The teacher looked nettled.
I felt my heart sink.
I'd used my trick pen
with invisible ink.

Monday, February 16, 2004

اکراين





همون گروه اکرايني ، همه دانشجوي فوق ليسانس يا دکتراي موسيقي بودن
به رهبري پرفسور فلاني




علاقه مندان ما مي تونن يه عکس مسخره از ما(بنده) تو اينجا ببينن
آقا ما ديروز گفتيم حالا که اون روماني رو نرفتيم ، لااقل اين گروه اکرايني رو بريم
اول اينکه با يه بدبختي تا 4 آماده شديم و طبق قرارها خودمون رو رسونديم فلکه قصردشت
که با دوستان بريم دانشگاه
رفتيم و فهميديم آقايون نيستن
يکي تهرون و ديگري عروس برون
من بودم و مملي
کلي حالم گرفته شد
گفتم به علي زنگ بزنم واسه برنامه اکراين
علي گفت کار دارم
آه
منم نشستم به فتوشاپ مشغول شدم
که علي زنگ زد و نهايتا 6 نفري شديم
اونجا هم چند تا از هواداران صمات رو ديديم
برنامه اين اکرايني ها هم جالب بود
هرجند که چون خواننده نداشت خيلي همه پسند نبود
ولي چون چندتا قطعه ايراني هم اجرا کردن مقبول بود
..................................................
من بنده آن دمم که ساقي گويد . . يک جام دگر بگير و من نتوانم


Sunday, February 15, 2004

salam


سلام
من ديروز به قصد موسيقي به جايي عزيمت نکردم
آ آ آ آ آ آ آ آ آ آ آ آ آ آ آ آ آ آ آ
امروز هم مي خوام برم دانشگاه
با اين قيافه جديد فقط تو اتخاب واحد مشاهده شدم
دلم واسه گروه تنگ شده
از وقتي اومديم نه تمرين گستره بوده و نه تمرين گروهي
راستي آيدا هم شروع به نوشتن کرده
................................................................................................
:فروغ


Another Birth
Persian : Tavalodi Digar
Audio File: Tavalodi Digar

My whole being is a dark chant
which will carry you
perpetuating you
to the dawn of eternal growths and blossoming
in this chant I sighed you sighed
in this chant
I grafted you to the tree to the water to the fire.

Life is perhaps
a long street through which a woman holding
a basket passes every day

Life is perhaps
a rope with which a man hangs himself from a branch
life is perhaps a child returning home from school.

Life is perhaps lighting up a cigarette
in the narcotic repose between two love-makings
or the absent gaze of a passerby
who takes off his hat to another passerby
with a meaningless smile and a good morning .

Life is perhaps that enclosed moment
when my gaze destroys itself in the pupil of your eyes
and it is in the feeling
which I will put into the Moon's impression
and the Night's perception.

In a room as big as loneliness
my heart
which is as big as love
looks at the simple pretexts of its happiness
at the beautiful decay of flowers in the vase
at the sapling you planted in our garden
and the song of canaries
which sing to the size of a window.

Ah
this is my lot
this is my lot
my lot is
a sky which is taken away at the drop of a curtain
my lot is going down a flight of disused stairs
a regain something amid putrefaction and nostalgia
my lot is a sad promenade in the garden of memories
and dying in the grief of a voice which tells me
I love
your hands.

I will plant my hands in the garden
I will grow I know I know I know
and swallows will lay eggs
in the hollow of my ink-stained hands.

I shall wear
a pair of twin cherries as ear-rings
and I shall put dahlia petals on my finger-nails
there is an alley
where the boys who were in love with me
still loiter with the same unkempt hair
thin necks and bony legs
and think of the innocent smiles of a little girl
who was blown away by the wind one night.

There is an alley
which my heart has stolen
from the streets of my childhood.

The journey of a form along the line of time
inseminating the line of time with the form
a form conscious of an image
coming back from a feast in a mirror

And it is in this way
that someone dies
and someone lives on.

No fisherman shall ever find a pearl in a small brook
which empties into a pool.

I know a sad little fairy
who lives in an ocean
and ever so softly
plays her heart into a magic flute
a sad little fairy
who dies with one kiss each night
and is reborn with one kiss each dawn.

Saturday, February 14, 2004

Music





گاوخوني
آقا ما اين موزيگ "گاوخوني" رو اينجا قرار داديم . چون خيلي دوس داشتيم
ديروز فهميدم که همون سينما "ايران" بهتره
البته روز آخر بود و سانس آخر و "سربازهاي جمعه" که توش يه عالمه شاملو بود
مخصوصا که اولين شعري که خونده شد همون بود که من چند روز پيش اينجا گذاشتم
من از 5/7 رفتم اونجا(واسه 5/8)ولي بالکن گيرمون اومد
راستي
آقاهه:چند تا بليت؟.........12 تا
بعد هم تا وسط فيلم ملت دنبال جا بودن
فک کنم ملت که پايين جا داشتن اومده بودن بالکن
بالاخره اين جشنواره هم تموم شد، ما مونديم و يه مشت بليت و برشور و پرينت و ويژه نامه و و و و وحيدو
منم مجبور شدم واسه جلب مشتري و اينکه ثابت کنم راس ميگم..و اينکه مثلا امروز ميخام برم کار اينا که از روماني واسه جشنواره موسيقي اومدن رو ببينم ،هي عکس بگيرم
سينما سعدي : سربازهاي جمعه
من و جشنواره



Friday, February 13, 2004

عاشقانه جنگي


تا حالا عاشقانه جنگي ديده بودين؟
مزرعه پدري يه جورايي عاشقانه جنگي مي باشد
به قول علي به "ديگران" هم شبيه بود
اين ترانه عليدوستي هم فک کنم تا ابد با زندان در ارتباط باشه
شهر زيبا
راستي ديروز رکورد زديم
آقا 15 تا بليت

مسابقه موسيقي زيرزميني
سليقه مشترک منو کشته

rasti amoo faramoosh nashavad
ba in logo-e khoshkelesh




Thursday, February 12, 2004

بابا عشق فيلم


اينجانب امروز(پنجشنبه) عازم سينما به قصد "مزرعه پدري" و "شهر زيبا" خواهم شد. گزارش رو براتون مي فرستم.اين فيلمها باعث شده ما دچار "خود خفه کني" بشيم - راستي من به اين نتيجه رسيدم که واسه اونا که دوس دارم لينک اين تشکر رو به صورت همزمان بفرستم(بابا تو هم ما رو کشتي...بسه ديگه)اينجا هم براتون قرار داده ميشه
تقديرنامه
هرکي بوده تو کنسرت و من لينک ندادم بوق بزنه

دوئل






سلام
اول اينکه خيلي زور داره که آدم کلي تايپ کنه و بعد سيستم هنگ کنه
مخصوصا که اولين بار باشه که طولاني مي نويسه
آقا ما امروز تصميم
گرفتيم که بريم جشنواره
(،اين جدول رو که از روزاي پيش داشتم نيگا کردم ( ديروز: "پنج عصر" از خانوم مخملباف و روز قبل هم "بوتيک" از پسر باباش
و خودم(به تنهايي) به اين نتيجه رسيدم که 3 تا فيلم رو در سينما ايران ببينم
خودکشي به روش پست مدرن
ما اينيم ديگه
تماس ها رو
. . !شروع کردم
دوستانه بريم؟. خوب بريم
ولي کسي جواب نميده . اونم که جواب ميده حال سينما نداره
فاميلي - دوستانه بريم؟
تماسها و قرارها و اما و اگرها و شايد و و و و و وحيدو....من اگر اون بياد ميام اگر نياد هم ميام(خوب مگه آزار داري) . . بالاخره قرار شد من و
داداش و علي و آرش و داداش و دوست داداش واسه "ملاقات با طوطي" بريم
اه اه که چه مسخره بود
( ما 5/2 اونجا بوديم (من و حميد
انگار اون بنده خدا هنوز شروع نکرده بود(بليت فروش). رفتيم و گشتيم و از سينماهاي مجاور عکس انداختيم
واسه اونا که شيراز نديدن
تا دلت بخاد آشنا ديديم
فردا هرکي مياد ، بياد بريم
از فيلم که نگو.....فيلم دوم اثري توپ از آقاي درويش با موسيقي جناب انتظامي(کلاست منو کشته ). قبل از فيلم رو نگفتم
آقاهه:"مي بخشيد چندتا بليت مي خواستين!؟!؟!؟"....ما:"يازده تا.!.! ، بليت تهيه شد
و بنده بر کرسي 13 از رديف 13نشستم
اي عشق مني زيبا 13 من .... ، ادامه ، عشق آقاي راننده
(شديدا به ياد "پيانيست" افتادم("دوئل رو مي گم)...(کپي که نکردي؟
جالب بود . . . وسط فيلم هم من مثل انسانهاي تابلو اومدم از فيلم عکس بگيرم ولي به اينکه نبايد فلش زده بشه توجه نکردم
ارزش اينکه عکس
الکي رو براتون اينجا قرار بدم نداشت
اومديم بيرون و رفتيم تو صف واسه "گاوخوني" که برخي (مث خودم) به اشتباه "گاو - خوني" مي خو نديم
اثري هيستريک و ساديسمي از بهروز نماينده .. . .يک فيلم پر صدا و بي بازيگر. . . يه جورايي مث فيلم "بازي" ، آدم همش گيج مي شد يا لااقل کارگردان اين رو مي خاس
فيلم رو ديديم و در خلال يک گروه 7 نفري سوار بر 1 تاکسي(بله 1 تاکسي) در پي شام روان گشتيم
و پس از
عزيمت بر منزل قصد اين گزارش در جانمان افتاد
و چه تاريک شبي بود
و همچنان در فکر ادامه تشکرات و لينکات و تشکرات فلشي و اينکه
همه حاضرين را لينک دهيم و کامنت تشکر و يک پست گزارش وار از حاضرين و تقديم يک فلش صدادار به همه دوستان(به صورت همزمان) و اينا
هرچي جون کندم خوب بشه ، مث قبلي ، همون که سيستم هنگ کرد
انگار فقط جون کندم
راستي اونا که تو تهروان جشنوارشون تموم شده
مي توننن بيان 5شنبه و جمعه بريم فيلم ببينيم
اميدوارم من به زودي اين لينک دادن و اينام تموم بشه و ديگه هي طولاني بنويسم
دلم واسه شعر
تنگ شده ، بابا با کلاس......تست قلم چي بيار.....منم از اين مينا و ساير دخترا که اين رو مي خوندن وا گرفتم
هرکي مي آد فردا بريم "مزرعه
پدري" ، 2 تا بوق بزنه
اگر خواستم فردا اين پست تشکر و حاضرين رو بذارم تو همين کاملش مي کنم
باي باي
"اين " ملاقات با طوطي
خيلي لوس بود
توضيحات: سينما فلسطين مرده "جمشيد هاشمپور"است و هميشه فيلماي قديمي داره(نيش) ، آسيا هم اين فيلم "عروس رومشگان" رو زده که "کيانيان
توشه
من مرده ي اين آقا رضا مي باشم
سينما ايران هم که يکي از 2 سينمايي هست که جور اين چند فيلم جشنواره رو مي کشه








Monday, February 09, 2004

هرکه بامش بيش ، برفش بيشتر



دليل نداره که هميشه آدم عنوان مربوط انتخاب کنه
در راستاي اينکه آدم بايد هميشه هواي اونا که هواش رو داشتن داشته باشه(بعد ميگن چرا بچه هوايي ميشه) ما گفتيم يادي کنيم از عزيزان از دست رفته(خوب ما اومديم شيراز ديگه) کلي هم دلمون تنگتون ميره .. الهي من بميرم واسه اين احساساست . . يکي که خيلي تو اين مدت زحمت کشيد تاريخ شفاهي بود که کلي به ما حال داد با گزارشاتش. اينجا سرعت هي بالا و پايين ميشه ، من مي ترسم در اين آپديت ناکام بمونم
ايشالو فردا ميام تشکر ميکنم


Sunday, February 08, 2004

صبح است ساقيا ، قدحي پر شراب کن

salam..ma bargashtim..safar-e khoob o jalebi bood..man az sobh ta hala faghat daram migardam va be tamam-e hazerin dar ejra link midam..bayad ye 2~3 rooz vaght bezaram ta be hame comment bedam va az huzooreshoon tashakkor konam...besiari az doostan-e nadide ro didam ke baram jaleb bood..vali heyf shod..ghiafe-ha dare yadam mire..aks ham nagereftim akhar....ahhhhh.....az zahamat-e bi darigh-e خاله سوسکه ham tashakkor mikonim....tablighat-e moasser o mofidi dasht.....ham ye gharar-e weblog-i va ham yek kar-e honari.....sukoot sar-shar sokhanan-e na-goft-e ast, az harakat-e na-karde.....

Wednesday, February 04, 2004

اندکي صبر ، سحر نزديک است


موزه فرش
اين سايت موزه فرش
هرچي خواستين توش ببينين
آدرس ، جا ، مکان ، و و و وحيدو
منتظرتون هستيم
عمو وحيد فراموش نشود

Monday, February 02, 2004


Sunday, February 01, 2004

سکوت , متن آساني است