Home | RSS | Email | Tumblr | Twitter | Facebook | Friendfeed | Twitxr

Friday, January 14, 2011

آیین مستان




چون دم نزعم رسید ای دوستان
در سماع آیید مست و نغمه خوان

سرخوش از می رقص و پاکوبان کنید
جام ها نوشید و دست افشان کنید

غیر مستان را برانید از سرا
هرکه گفت از نام او گوی اندر آ

چشم تن پوشید و دل روشن کنید
ذکر او گویید و جان از تن کنید

مست روی ساقی جانان شوید
هرچه گوید ساقی ما آن شوید

گر که گوید لال گردید و خموش
ور به افغان امرتان کرد آن نیوش

سالک آن باشد که چشم از غیر بست
وز تن و جان روز اول شست دست

دیده پوشید از همه جز روی او
کل شئٍ هالک این را دان نکو

پس بخوانیدش که جامی خوش دهد
زان شرابی که اهل دل را هش دهد

وجد و شوری زان می باقی کنید
سجده شکر از بر ساقی کنید

جرعه ای زان باده بر گورم دهید
پس کنید آن چاله پر آب از نبید

کاندر این عالم ز بهرش جان چو حوت
بحرها گشتیم و مست از لایموت

غوص کردیم و به غوث اش صد امید
لیکن اینجا کی توان رویش بدید

در مغاکم شاد و بی افغان نهید
تن به خاک این جان بدان جانان دهید



سرایش : 28 فروردین 1389
نـگـارش : 24 دی 1389

Labels:

0 Comments:

Post a Comment

<< Home