Home | RSS | Email | Tumblr | Twitter | Facebook | Friendfeed | Twitxr

Thursday, February 26, 2004

من ا ومد م


سلام
خوبين؟
(امروز 5 شنبه هست و فردا جمعه ميشه(روز صمات
از فردا من جمعه ها کلاس هم دارم
در شهرک صدرا . . که يه مقداري با شيراز فاصله داره
من خيلي حرف و اتفاق و جريان گفتني و شنيدني دارم ولي با فارسي تايپ کردن هم مشکل دارم
اساسي
بذار حالا که حال دارم از اين چند روز بگم
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
چقدر بده که يکي فک کنه داري دروغ ميگي و تو هيچ راهي واسه اثبات نداشته باشي
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
(اون روز انتخاب واحد در اثر رشادتهاي رزمندگان ما (الهي هميشه خير ببيني پسر
تقريبا همه چيز به خوبي گذشت
عصر هم به سعيد زحمت دادم و با هم رفتيم کارا رو ختم به خير کرديم
واسه برگشتن خيلي شلوغ بازي بود
ما وايساده بوديم و اتوبوس ها يکي پس از ديگري مي رفتن
تا اينکه با اين يکي رفتيم
باز جا نبود و وسط وايساديم
راننده يه مشت رو پياده کرد و سعيد هم جاش شد
ما مونديم
رفتم پيش راننده
صندلي رو زدم عقب(اون که کنار راننده هست و خم ميشه جلو)که بشينم
راننده:حالا اجازه گرفتي که اينجا بشيني؟
.....من:آقا شرمنده.....اجازه هست؟
راننده:ساکت و همچين خشم آلود
من: آقا حالا بشينيم؟
بشين حالا
نشستيم و همچين يه جوري داش مشتي بازي گفتم: آقا ما تا حالا شاگرد شوفري نکرديم.حالا ميخوايم با شما يه راه(مسير) شاگردي کنيم
ياد مي گيريم
راننده هم يه چيزي گفت که به مستراح و ورود به مستراح و "اهم" گفتن ربط داشت
ما هم همچين تريپ عذر خواهي و اينکه شما درس ميگي و اينا بوديم
طرف ديد انگار همچين به قصد پرروبازي نبوده که بدون اجازه اومدم جلو بشينم
از ترم و درس و رشته و کامپيوتر و قيمت و شغل من و مانيتور و ال.سي.دي. صحبت کرديم
(شد مث فيلماي کيميايي(سربازان جمعه:دعوا با هم ، غصه ، داستان ، اتحاد ، دعوا با اون
(يه جا وسط راه گفت:مي دوني شبيه کيا شدي؟(قبل از اينکه خيلي رفيق بشيم
من:متحير که مي خواد تيکه بپرونه يا چيز ديگه
گفت: شدي مث هندي ها.....مث بمبئي...........من خيلي اونجا بودم.بري اونجا باهات هندي حرف مي زنن
من نمي دونستم چي بايد بگم....حيرون وسرگردون شديم
آقا خلاصه کار به جايي کشيد که مي خواس در خونمون پيادم کنه(خونه ما تو مسير هست ولي بين 2 تا ايستگاه واقع شده) و چاي هم بر ما لطف کرد
بابا آدم اجتماعي بودن اينا رو هم داره
ولي سعيد مي گفت که کار سبيله
بعد هم رفتم ترمينال وعمو رو فرستادم تهرون.با يه چندتا از دوستاش
:رو اين اتوبوس دو طبقه نوشته بود
sky liner
من که نفهميدم يعني چي
راستي شب رفتم "پرنده آبي" و ساندويچ مغز خوردم.اي بي کلاس
من واسه اينکه يکي از معدود دفعاتي هست که دارم طولاني مي نويسم ، بهتره زياده روي نکنم





BE HAPPY

0 Comments:

Post a Comment

<< Home