vahidoo



Home | RSS | Email | Tumblr | Twitter | Facebook | Friendfeed | Twitxr

Wednesday, March 29, 2006

سه گانه : زمستانه سوم


من ندانم ساقيا کي آمدي
بر دل اين غمکده خنجر زدي

گر غم و سختي برم افزون شود
خود بدان جانم سوي جامت رود

پر نما ساقي دلم از باده ات
جا بده جانم دمي در خانه ات

اين سياهي زمين کي مي رود
آن مسيحا کي در اين عالم دمد

ساقيا يک جرعه ديگر بده
تا شوم فاني ز خود بي دغدغه

گر شدم يکتا ز مستي تو بود
ور شدم فاني ز هستي تو بود

و. يگانه
زمستان هشتاد و چهار

Labels:

Tuesday, March 28, 2006

سه گانه : زمستانه دوم


مستي انگور اگر فاني بود
آن مي ساقي ز جاناني بود

جان جانان ده به من تا غم برد
گر شده سختي ز من يک دم برد

تا زنم بر روزگاران پوزخند
تا نبينم چهر آن مرد نژند

تا بگيرم من عنان اسب کين
تا کنم مست از شرابت عقل و دين

تا بميرانم جهان از خويشتن
تا نمايانم تو را از جان و تن

تا بگويم راز تو بر مردمان
تا کنم فاش اين دلم را بر جهان

ليک دانم در بياباني چنين
خورده مشک ساقي ما بر زمين

خيز ساقي مشک را پر آب کن
زآن دل ديوانگان سيراب کن

هرکه را ديدي بدو جامي بده
در دل صحرا به او جاني بده

خود بدان گر مست گرداني هم آن
پر کند مشک ات هم او از جان جان

و. يگانه
زمستان هشتاد و چهار

Labels:

نرگس چشم اش دل از ما برده است




تقديم به حضرت سعدي که اينگونه اعجاز مي کرد



در جهان چشمي چو چشم وي نباشد
چشم ما مست دو چشم اش کي نباشد

چشم او برده قرار و طاقت از دل
باده نوش از چشم او گر مي نباشد

و. يگانه
85/1/8

Labels: ,

Monday, March 27, 2006

سه گانه : زمستانه يکم


چاره جويان چاره ها را کشته اند
باده نوشان جام خود بشکسته اند

مردمان نشتر به مردم مي زنند
وز پي اش خون دو ديده مي مکند

ديده ها پر خون و دل ها داغدار
عاقبت پيروز گشته روزگار

اين زمان گويي مسيحا مرده است
يا که جايي نام خود گم کرده است

در دل سختي شرابي نيست نيست
در سياهي هم مجال زيست نيست

يا رب اين شهر از چه اين سان کرده اي
خود سيه چالي بر انسان کرده اي

گر زمانه رنگ غمگين غم است
در دل ما هم فراوان ماتم است

ماتم و سختي سياهي و عدم
گر بگفتم شرک گو تو مرتدم

شرک گفتن بهتر از ناديدن است
ديدن کشتار و خون ناليدن است

ناله مادر به بالين جوان فرزند خويش
از دلي کز غم شده او ريش ريش

غم شده آيينه اين زندگي
گر کني شادي بود ديوانگي

غم نمي خواهم سياهي نيز هم
ساقيا يک جرعه در کامم بدم

اين يگانه بي خودي خواهد کنون
تا رود از جام تو سوي جنون

و. يگانه
زمستان هشتاد و چهار

Labels:

خود شکن


تلخ از مي ار کام ات شده
مي دان که پر جام ات شده

ساغر تهي از خود نما
زين سان جهان رام ات شده

و. يگانه
85/1/7

Labels:

Thursday, March 23, 2006

واقعه





از واقعه اي تو را خبر خواهم کرد
و آنرا به دو حرف مختصر خواهم کرد

با عشق تو در خاک نهان خواهم شد
با مهر تو سر ز خاک بر خواهم کرد

ابوسعيد ابوالخير




نور تو جان جان ما جان دوباره مي دهد
اين دل ما ز روي تو وه که چه واله مي شود

ار نفسي به عشق تو در دل خاک در شوم
مهر تو در دلم هم آن جان دوباره مي دمد

و. يگانه
84/11/16

Labels:

Wednesday, March 22, 2006

PEACE



Peace

هر کو نکند فهمي


اشک او تاب مرا ببريده است
ناله اش سنگ بيابان کرده مست

گر صدايم دل بسوزاند تو را
دشمن اش را هر دمي گردان تو پست

و. يگانه
اسفند هشتاد و چهار

Labels:

Tuesday, March 21, 2006

تجربه دو


تا حالا لحظه مرگ شمع رو ديدي ؟

لحظه غم انگيزيه
اون موقع که مي خواد جون بده و داره مي لرزه خيلي دردناکه

مي ترسه از اينکه نورش پايدار نمونه
ولي اگه بقيه رو روشن کرده باشه ، راحت ميميره

تو يه لحظه ميوفته تو دل اشکهاي خودش
و خاموش ميشه

اگه يه کم صبر کني مي بيني که همون اشک ها روش رو مي پوشونن

و تنها چيزي که ازش ميمونه . . .


گريه حافظ چه سنجد پيش استغناي عشق
که اندر اين طوفان نمايد هفت دريا شبنمي


Monday, March 20, 2006

تجربه


يه شمع براي خودت روشن کن
مي خوايم يه آزمايش کوچولو با هم انجام بديم
روشن اش کن
اجازه بده بسوزه
آب بشه
گريه کنه
اشک بريزه
آب بشه و نور بده

خوب نگاهش کن

وقتي نزديکاي تموم شدنش رسيد
وقتي ديگه هي شعله اش ترسون و لرزون ميشه
وقتي ظرف از اشک اش پر ميشه
وقتي ديگه هيچي ازش نمونده که بسوزه
يه کاغذ سفيد بردار
با دست راست بگيرش بالاي شمع ات
يه وجب بالاي شمع بگيرش

يه کم صبر کن
تحمل کن

کاغذت اول زرد ميشه
داغ ميشه
و کم کم شروع ميشه
شروع ميکنه به سوختن
بدون هيچ شعله اي
ميسوزه ولي جلوي اون نور شمع ، هر چند لرزون
هيچ نوري نداره
ميسوزه

بدون يه ذره شلوغي و شيون و شور و سر و صدا

هنوز کاغذت رو داري ؟
آزمايش يه قسمت دوم هم داره

تا شمع ات تموم نشده
نصفه ديگه کاغذ رو براي يه لحظه از نزديکي شعله رد کن

چطور شد ؟
يه لکه سياه دوده

همين و بس

راستي اگه کاغذ پيدا نکردي يا خواستي خودت تجربه کني
ميتوني از دست ات به جاي کاغذ استفاده کني

پاک بودن دست الزامي است


ساقيا جامي به من ده تا بياسايم دمي


Monday, March 13, 2006

تلافي


گاهي ميشه با بازگو کردن زيبايي ها و تغيير زاويه ديد ، آماده حل کردن مشکلات شد

خيلي دور ، خيلي نزديک


گفتم : فلاني چکاره ات ميشه ؟
گفت : پسر عموي دختر خاله ام
گفتم : خوب اينجوري که من و فلاني به هم نزديک تريم تا تو و اون
گفت : مگه چکاره ات میشه ؟
گفتم : دوستم

خنديد ، فک کنم هنوز فک مي کرد نسبت خودشون دو تا نزديک تره

Friday, March 10, 2006

شعر من صورتگري داند ولي


هر شبي جانم روان سوي تو شد
اين مشام ام مست گيسوي تو شد

جام جانم پر شده از باده ات
درد من در بند داروي تو شد

خود شدي ساقي مستان جهان
دين و دنيا بي خود از بوي تو شد

حلقه زلف ات چو دامي بر دلم
ما و من در جال ابروي تو شد

زلف تو حيران نموده عالمي
صد جهان در پيچ آن موي تو شد

نام تو بر آسمان ها مي رود
نام من سرگشته کوي تو شد

شمس عالم گشته اي جانان من
بهر چوگان اين قمر گوي تو شد

اين ورق پر شد ز وصف حسن تو
وين يگانه نقشي از روي تو شد

و. يگانه
84/12/18

Labels:

Wednesday, March 08, 2006

بالاتر از سياهي ، سپيدي است


در سکوت بلبل
نعره هاي هرزه کلاغ ، گل را پژمرده تر مي کرد

و. يگانه
84/12/17

Sunday, March 05, 2006

عيد نوروز آمده ، اي دوستان شادي کنيد



ترانه اي براي تمامي کودکان اي که هفت سين را دوست دارند


سبزه ام من سبزه ام
تازه و پر خنده ام

چون ببيني روي من
غم کني بيرون ز تن


اسم من هست سمنو
شيرينم مثل هلو

بخوري جون ميگيري
درساتو خوب ميخوني


سنجدم دوستاي خوب
رنگ من مثل يه چوب

واسه دوستي اومدم
که محبت بپاشم


من سفيدم سير منم
دشمن بيماري ام

بخوري تند و تيزم
درمان هر مريضم


سيب خوشرنگ اومده
که سلامت بياره

ميوه رو خوب تو بشور
بيماري از تو بدور


اين کيه اين سنبله
جاي هر زيبا گله

آمده فصل بهار
مهر و نيکويي بکار


سکه زرين منم
آمدم شادي کنم

سالتان نيکو شود
غم از اين عالم رود


و. يگانه
84/12/6

Labels:

Saturday, March 04, 2006

صبح است ساقيا


سحرگاهان سمن بويي سر ساغر عيان کرد
صبوحي در سبو ريزان قدح نوشان فغان کرد

همان ناله مرا برد از خود و شيداي جان کرد
ندانم من که او چون بود و با جانم چه سان کرد

و. يگانه
84/12/13

Labels:

Wednesday, March 01, 2006

ولي افتاد مشکلها


از اشک من صد ناقه ها در گل شده
با ياد وي بس روشني بر دل شده

ساقي بگردان جام و مي بر ما فشان
کز عشق او کار دلم مشکل شده

و. يگانه
84/12/10

Labels:

ديالوگ


خيلي از کارها رو ميشه انجام داد
شايدم قبلا انجام دادي
يا ميخواي انجام بدي

ولي هميشه کلي کار ميمونه که نکردي