vahidoo



Home | RSS | Email | Tumblr | Twitter | Facebook | Friendfeed | Twitxr

Wednesday, November 30, 2005

تحول


براي مدتي متناهي ولي غير قابل شمارش ( همون تا اطلاع ثانوي خودمون ) کميت به کيفيت مقدم دانسته خواهد شد
همچنان پذيراي انتقادات کوبنده شما هستيم

Monday, November 28, 2005

بيدل دل شکسته


مرغي برايش از غم دوري سروده
از بي کسي از بي پر و بالي سروده

او هم بگويد بر من از اين قصه و اشک
دل هم براي اين دو با زاري سروده

84/9/6

Labels:

Sunday, November 27, 2005

مرغک پر شکسته


آمد به برم چو مرغکي بي پر و پا
گفت از غم دوري و بسي جور و جفا

من هم بشنيدم همه حرفش از دل
ليکن به دم صبح نبودش اثري هم بر جا

84/9/6

Labels:

Wednesday, November 23, 2005

مست نالان ▼ اشک و باران


در درونم آتشي سوزان شده
اين دلم بهر رخش نالان شده

دل چه گويم بحر خون باشد کنون
بحر خون را بين که چون جوشان شده

خون دل خوردن شده آيين من
دين من غمخواري ياران شده

من ندانم حق چرا غم آفريد
ليکن اين سختي برم زايان شده

سايه است از او چه باشم در فرار
در فراقش ديده ام گريان شده

چون کند ناله به من گردم حزين
اشک من هم بي سر و سامان شده

اشک ريزان گشته چون ابر بهار
ساقي ما عاشق باران شده

ساقي از اين مرز خاکي در شده
تک شده يکتا شده شايان شده

84/9/2

Labels:

Saturday, November 19, 2005

شراب ز شب مانده


جرعه يکم

يه مدت آنلاين نبودم ولي آفلاين زياد بودم


جرعه دوم

مي دونين يکي از جاهايي که دروغگوها بايد صادقانه دروغ بگن کجاست ؟
کجاست که آدما مجبور هستن که آدم باشن و نقش آدم رو بازي کنن ؟
کجاست که آدما مي بايد نقش خودشون رو صادق باشن ؟

جواب رو از آخر بخونين : دنتسم مليف

Friday, November 11, 2005

لطف نيکان


سلسله در سلسله درس گرفتم زتو
با همه ناداني ام لطف نمودي به من

چونکه بديدم تو را پر شدم از لطف تو
دين و دل و عقل را هرسه ببردي ز من

لطف تو چون بنگرم شرم کنم من ز تو
باغ دل خويش را راست نمودي به من

برکه اين دلکده لب به لب از حسن تو
آمدي اکنون برم نيک حضوري به من

خمر مني ساقيا اي که دوم سوي تو
شافي دردي کنون بهر مريضي چو من

در دل درياي تو پر شده تورم ز تو
ماهي حي مني نيک وجودي به من

در خم اين خم کده تک شده يکتا ز تو
روي به سويت کنم پير و مرادي به من

84/8/19

Sunday, November 06, 2005

عيدانه


عيد آمده عيدانه به کف دارم
عزم خم و پيمانه و دف دارم

چنگ و دف و تنبور نخواهم
سازي گهرين جوف صدف دارم

يک لحظه درم جامه بر ايشان
در بطن دلم من تش و تف دارم

از عيش مکن منع مرا هان
حاشا که در اين سير تو قف دارم

نوبت چو رسد صبر مکن ران
عشق و طلب اکنون پس صف دارم

يکتا چو شوم فاش کنم خويش
مستم نتوانم ز تو خف دارم

84/8/14

Labels:

Wednesday, November 02, 2005

شب جمله ها


هر آنچه زيبنده ارزش وجود است ؛ ارزشي دارد


. . . . . . .



و هر آنچه زيباست پايدار و خلل ناپذير است


. . . . . . .



فقط هدف ها نيستن (نيستند) که مهمن
ولي چيزايي (چيزهايي) که مهمن يه قسمتي از هدفن

Tuesday, November 01, 2005

مي روم و نمي رود


پرتو نور روي تو هر نفسي به هر کسي
مي رسد و نمي رسد نوبت اتصال من

سعدي



هر نفسي به سوي او مي روم و نمي رود در دل او خيال من
من نکنم ولي کند جور و جفا به حال من

کوي به کوي و متصل مي رسد و نمي رسم در طلبش به غايتي
مي دهم و نمي دهد گوش به قيل و قال من

لحظه به لحظه دم به دم مي شوم و نمي شود شيفته معاشقه
خم شده در فراق او پيکر چون هلال من

خم به خم و سبو سبو مي نخورد ولي خورم خون دل از براي او
گشته سياه از غمش رنگ رخ جمال من

کم به کم و فزون فزون من نزنم ولي زند کارد بر استخوان من
چون تو زني به رحمتم مي نبود ملال من

روز به روز و جا به جا ناز کني که مي روم روزي از اين حيات تو
چون بروي رود ز تن جان سوي بي زوال من

تار به تار و مو به مو بسته شدي به جان من
ترس زوال روي تو گشته کنون روال من

فرد به فرد و تک به تک برده دلي ز خلق او
دل ز دل يگانه او برده سوي کمال من

84/8/6

Labels: ,