Home | RSS | Email | Tumblr | Twitter | Facebook | Friendfeed | Twitxr

Sunday, July 10, 2005

آغاز


عشق آمد و دردم از جان گريخت
خود در آن دم که به خواب مي رفتم
آغاز از پايان آغاز شد

احمد شاملو



نيکي آمد و بدي رفت
در لحظه ها آرام گرفت
پرورده شد و شکل گرفت
آرامش را با شور شکست و نور را در رنگ معني کرد
و پس از حضوري آرام ، ظهوري پرشکوه داشت
هر چند همه جا از بوي ظلالش لبريز بود ولي چشم ها لمس اش نمي کرد
کاشفان بسياري پوييدند رنگي از چهره ي نوراني اش را
ولي تنها صداي ناله اش را شنيدند
و هرکس شنيد زبان در کام گرفت

0 Comments:

Post a Comment

<< Home