morning
صبحگاهان انتظار و اضطرابي باز در دستان او پيداست
سردي دستان او از زير اين پشمينه پوششهاي پر رنگش ولي پيداست
انتظارش رنگ غم دارد ولي شايد
اندکي بيش از من و ما صبر مي بايد
صبر سردش با صداي يک گلوله گرم و خونين شد
گرمي دستان او با سردي لبخند جلادش چه شيرين شد
آري اکنون دست سرد مرد ما پرخون و پر رنگ است
انتظار و التهابش صورتي ، همرنگ نيرنگ است
تيرماه 1384
0 Comments:
Post a Comment
<< Home