Home | RSS | Email | Tumblr | Twitter | Facebook | Friendfeed | Twitxr

Friday, July 01, 2005

morning


صبحگاهان انتظار و اضطرابي باز در دستان او پيداست
سردي دستان او از زير اين پشمينه پوششهاي پر رنگش ولي پيداست

انتظارش رنگ غم دارد ولي شايد
اندکي بيش از من و ما صبر مي بايد

صبر سردش با صداي يک گلوله گرم و خونين شد
گرمي دستان او با سردي لبخند جلادش چه شيرين شد

آري اکنون دست سرد مرد ما پرخون و پر رنگ است
انتظار و التهابش صورتي ، همرنگ نيرنگ است

تيرماه 1384

0 Comments:

Post a Comment

<< Home