vahidoo



Home | RSS | Email | Tumblr | Twitter | Facebook | Friendfeed | Twitxr

Monday, August 13, 2007

بزم هفتم


چـه مـبـارک شـده اين بـزم مـنـور ساقي
شد برون از دل و جان نقش مکدر ساقي

برسـان جـرعـه اي از آن مـي صـاف باقي
آنـچـه شــد روز ازل بـر تــو مـقـدر ساقي

و. يگانه
86/5/14

Labels:

Tuesday, August 07, 2007

در آتش او دود شو



رو رو روان شـــو رود شـــو
مي سوز و بر تش دود شو

اين خواب و خور را ترک کن
فـــارق ز ضـر و ســـود شـو

خواهي که بر عرشش رسي
بــر فــرش جــانـش پـــود شو

ايــن تـار و پــود تـن بــدر
خود تاري از آن عود شو

چون عود مي سوز و بخوان
در بــــزم مـــا نـــابـــود شــو

هم بود و هم نابود شو
نابوده شو پس بود شو

در کــارزار عــاشــقــي
برکن زره بي خود شو

پـروانـه گـفـتـن کـم کـنـد
چـون جـامـه پـرهـود شو

يکتا سـخـن گفتي کنون
ره مانده بس رو زود شو

و. يگانه
86/4/28

Labels:

Wednesday, August 01, 2007

اي جان جانان



اي جــان جــانــان رحـمـتـي کانــدر رهت درمــانـده ام
کــن يـک نـظـر کـز غـيـر تـو از هـر سـرايــي رانـده ام

چـشـم ام بـه تـو روشـن شود نوري فکن بر اين دلم
گويـي کــه الا روي تــو روي از هــمــه پـوشـانـده ام

گر تيغ و شمشيرم زني دست از تو کي مي برکشم
از هـرچــه الا هـو بــود لا گــشــتـه سـر پـيـچـانـده ام

يک جرعه اي در جام من افشان که سر افشان کنم
من پيش مهرويي چو تو سر سهل جان افشانده ام

نـــور هــمــه عـالــم تــويـــي هــر خـوبـرويـي آيـنـه
گـفـتـي که بر هـر بـيدلـي نـوري ز خـود تـابـانـده ام

ساغر ز ساقي خوش بود چون نور شمس از ماه نو
من آب جان افزا چه خوش از ساقي ات بستانده ام

يــکــتــا بــزن جــامــي دگــر بــا مــا بـگـو رازي دگـر
کـز هـر کـلام اين سـخـن سـري ز راهي خـوانـده ام

و. يگانه
86/5/1

Labels: