vahidoo



Home | RSS | Email | Tumblr | Twitter | Facebook | Friendfeed | Twitxr

Monday, July 31, 2006

انتظار از درد دندان بدتر است


در غـم و درد سرودن زيباست
آه دلسـوختگان بس گيراست

زخـم تـن سـاعـتـي از ياد رود
ليک داغ دل و جان پابرجاست

و. يگانه
85/4/31

Labels:

Friday, July 21, 2006

بي کسي هاي شبانه


دوش دردم بـود و درمـانـي نـبـود
سيل غـم ها بود و ساماني نبود

در دلم داغي و حرماني چه سود
اشک چشم ام بود و داماني نبود

و. يگانه
85/4/30

Labels:

Thursday, July 20, 2006

اي تو رهبان و نگهبان اين زمان مژده ز راهي تازه ده


سـاقـيـا بـاز آ بـر مـسـتان ز خمخانه شرابي تازه ده
اي مغني ناله سر کن بر تن و جانم تو تابي تازه ده

مـن نـدانـم چـاره درد و دوايـم مـرهمي کو عاشقان
مـطـربـا بـرخـوان بـزن زخـمه تو اميد سرابي تازه ده

و. يگانه
85/4/29

Labels:

Saturday, July 15, 2006

تو کجايي ؟ من کجا ؟


در ميان اين همه بانگ هزاران خوش آواز فريبنده ، صدایت مي شناسم
در دل اين نغمه هاي پر طنين پر ز عصيان ، ناله هايت مي شناسم

من تو را با هر نقابي ، در دل هر پوستين تار در پودي که بر تن پوش خود افزون کني هم مي شناسم
تو صدايت سوز دارد ؛ سوز سنگين نگاهت مي شناسم

اين زمان زيور نمي خواهد عذارت ؛ آن رخ زيباي گل رخسار مه وش مي شناسم

ليکن اکنون چشم دل ، در اشک و افسوس سياهي ها
سزاوار تو را ديدن
تو را خواندن
صدايت را شنيدن نيست

تو کجايي ؟ من کجا ؟
تو کجا ، در تنگناي آن کدامين کوي منزل کرده اي جانا ؟
نه ، غلط گفتم ؛ من آن فاش جهان جاي تو را هم مي شناسم

تو به دل هاي پر از داغ همه دلدادگان داري يکي لانه
پس اي جان ! جان ده و اين خانه کوچک به من بگشا

و. يگانه
85/5/17

Wednesday, July 12, 2006

شبانه


سـاقـيا بويي مرا مدهوش کـرد
روي دلجويي دلم پرجوش کـرد

شمع جان افروز در شام تن ام
جرعه اي از نور بايد نـوش کـرد

و. يگانه
85/4/20

Labels:

Sunday, July 02, 2006

يک نکته از اين معني گفتيم و همين باشد



بايد هميشه آماده باشيم که چيز کاملا تازه اي فراگيريم

لودويگ ويتگنشتاين / درباره رنگ ها


آب آتش زا دهد خاک ام به باد


اي که جانت گشته شمع جمع ما
آب تـــو خـــاک مـــرا کـــنـــده ز جا

سـاغـري از جـام خـود بـر مـا نـمـا
چـون فـراق ات کرده طوفانها به پا

و. يگانه
85/4/11

Labels: