گویی که ندارم خبر از عالم عقبی
Labels: غزل واره
دیوانه رویت شده ام گلرخ زیبا
سرگشته ز مویت شده ام نیست شکیبا
من مرغم و صیاد تویی زان خم ابرو
تیرم بزدی دام نهادی به سر و پا
اکنون تو بگو چون نکنم ناله و فریاد
دل در بر ما نیست چه خوانیم تو فرما
ما در غم تو خسته و خاموش بگرییم
ساقی تو به اسرار نهان سرخوشی افزا
بی روی تو می تلخ شد اندر دهنم هان
جام ام بده زان زاهد بی مایه چه پروا
سرمستی ما شهره گردون شده یاران
ترسم که برند این خبرم عالم بالا
ما روز ازل عهد تو را نیک شنیدیم
آری ز همان دم شده ام عاشق یکتا
و. يگانه
6 مهر ماه 1387