Home | RSS | Email | Tumblr | Twitter | Facebook | Friendfeed | Twitxr

Monday, November 17, 2008

گفت بردار حجاب از خود و مستانه برقص




ز مستی ام همه عالم عدم شده است و تو بود
چنان که جان جهان روی خویشتن بنمود

نظر بکردم و پیش اش به سجده افتادم
تبارک الله از این عشوه ها که او فرمود

بگفتمش که بیا در برم کنون بنشین
ز شرم جامه تهی گشت و تن فنا شد زود

به بزمگاه چنین جام ها زدم ز حضور
مرا بود دل و جانی به بحر اون چون رود

هرآن نفس که ز رفتن دمی بیاساید
منی فزون شود این جان و تن ز من فرسود

چه گویم از رخ شمعی که سوزد و سازد
ز سوختن تو کجا دیده ای کسی افزود

یگانه هر دو جهان چون کرشمه ای بیند
که آن مصور یکتا نگاشت از سر جود



و. يگانه
25 تیرماه 1387

Labels:

0 Comments:

Post a Comment

<< Home