Home | RSS | Email | Tumblr | Twitter | Facebook | Friendfeed | Twitxr

Saturday, May 03, 2008

از او دان من ام



تقديم به جناب هماي گيلاني


در حریم نام او حیران و سرگردان من ام
بیخود از دنیای دون دلداده بر جانان من ام

من که باشم بنده ای در پیش سلطانی چو او
هرچه او خواهد کمین سرباز این سلطان من ام

هرکه خواند نام او شیدا نماید جان من
خوش بخوان مستانه رو در خیل این مستان من ام

ساقیا جام ام مده مستی ز حد بیرون شده
خود غلط گفتم بده کان مست پاکوبان من ام

من ندانم راه دیگر عاشقم عقلم بسوز
ره گشا این تن بدر فارق ز این است آن من ام

آه از آن بیچاره زاهد کو بگوید می منوش
خامشی بگزین که خود آیینه بر ایمان من ام

گفته ای اسرار پنهان خود مگو با دیگران
رازها مستانه گو یکتای خوش الحان من ام

من چو گردی باشم ای جان پیش خورشیدی چو او
این من ام خود او بگوید سالک از او دان من ام



و. يگانه
24 فروردین 1387

Labels:

0 Comments:

Post a Comment

<< Home