مهربان بي هرگز
تو کجايي که چون نزديکي دل تنگي و چون دور مي شوي به لبخندي پرشور واگويه مي کني غم دوري را ؟
تو چگونه اي که هرگز در چشمانت رنگي جز فرياد نديدم ؟
تو کجا فرياد زدي که گوشهاي کر من شنيد فريادت را ؟
تو چرا فهميدي که مي توانم با چشمانم فريادت را بشنوم ؟ چرا ؟ چگونه ؟ کجا ؟
چقدر فرياد کرده اي که نشنيده ام ؟
چندين بار اشک ريخته اي در لحظه هاي سکوت من ؟
چند کاغذ سياه کرده اي از مکرر کردنم ؟
چگونه سختي هايم را به نرمي بخشيدي ؟
چه سان خواندي به نرم ترين صوت ، سخت ترين جملاتم را ؟
چه معصومانه سکوت مي کني در برابر سکوتم
سکون اشک در چشمانت را به گور خواهم برد يکتا سوار سيمين بر
0 Comments:
Post a Comment
<< Home