Home | RSS | Email | Tumblr | Twitter | Facebook | Friendfeed | Twitxr

Tuesday, August 16, 2005

شادي فزا


شادي ام شادي فزايد
مستي ام مستي بزايد

لعل لب خندان ببينم
بوسه ها از آن بچينم

مست گردانم جهاني
نيک مي دانم که داني

نيک مي دانم که مستم
مطربي باده پرستم

باده دانم چيست ليکن
کشته اي تو اين تن من

کشتگانت بي شمارند و فراوان
عاشقانت کل موجود به ذو کون

عاشقي دردي که اکنون باز کردم
حرفي از مجموع اين دفتر بکردم

دفتر من پر شده از خط و اسمت
اين قلم عاصي شده از ذکر عصمت

اين قلم را بشکنم روزي گمانم
چون که مي گويد فراوان رازهايم

رازها دارم در اين دل ، گفتني ها
دردها دارم در اين جان بهر جان ها

جان ما شادي کن و افزاي شادي
ما و جان را شاد گردان تا تواني

84/5/21

Labels:

0 Comments:

Post a Comment

<< Home