شبانه
گويي در انجماد مرگزار تنم
تکرار مي کنم همه هستي هراس را
گويي در انسداد وجود حيات در آدم
فرياد مي کنم کلمات زوال را
گويي در انتظار حضور نشاط در قلبم
پرتاب مي کنم قطرات نفاق را
گويي کنون يگانه دشمن خود گشته ام بيا
84/5/30
پي نوشت : از من بيازاريد ولي مرا ميازاريد
0 Comments:
Post a Comment
<< Home