بي واسطه
قلمم کو ؟
اضطرابم کو ؟
عجله ام کو ؟
ترسم کو ؟
نگاه مطمئن هراسناکم کو ؟
قدمها و محبت هاي مردانه ام کو ؟
. . . . . . .
و تا کجا بايد پروراند بي آنکه بفهمند
و تا کي بايد راند بي آنکه سر برآورند
و تا چه هنگام بايد خوراند بي آنکه صدا دردهند
و تا هنگام مرگ رنگ زرد و زشت اين زنهاي زيباروي زير زور بايد ماند
بايد راند
بايد خواند
بايد بود و بايد مرد
0 Comments:
Post a Comment
<< Home