Home | RSS | Email | Tumblr | Twitter | Facebook | Friendfeed | Twitxr

Tuesday, March 22, 2005

Z Z z z z


الان تنها شدم
تا حالا تو سفر تنها شدين؟
من تنهاييم رو دوس دارم
نمي دونم چرا اونايي كه ازم مي گيرنش رو دوس ندارم
ولي اكثرا اونا دوسم دارن
ولي نمي دونن كه من خودم و تنهاييم و احساسم و ابراز احساساتم و خوندنم و حركت دستام با موزيكها و رقصيدنهام تو تنهايي رو خيلي دوس دارم
الان تنهاي تنها شدم
يكي داره درام ميزنه
تلويزيون رو گذاشتم رو شبگه "مزو" و خودم اومدم اينجا

آخه من نمي دونم
هدف اينا از اينكه اين صندلي رو به عنوان صندلي كامپيوتر گذاشتن چيه؟
آدم نمي تونه دو دقيقه روش بشينه
چه برسه به اينكه بشينه و راحت هم باشه و بخواد بنويسه
آخه ميدونين
ميز خيلي كوتاهه
شايدم واسه من كوتاهه
يعني وقتي اين كيبورد رو ميكشم جلو نمي تونم به ميز نزديك بشم و مجبورم از راه دور تايپ كنم و اين يعني مصائب مسيح و مسيحش منم
فك كنم تو اين خونه استفاده از كامپيوتر يه خود آزاريه يا شايد هر از دويست سال يك بار اين خانم مهندس كامپيوتر سوار اين ماشينشون ميشن و تو وبكده ها ميگردن

الهي خير نبيني

منم كه از ديروز تصميم گرفتم به خوندن و نوشتن جدي -كاما- الان به هيچ وجه نمي تونم خودم رو قانع كنم كه مي تونم پنج دقيقه ديگه پشت اين ميز بشينم و بنويسم
اميدوارم همه خوب بمونيد تا برگردم

0 Comments:

Post a Comment

<< Home