عکاسباشي
اى خونبهاى نافه چين خاک راه تو .. خورشيد سايه پرور طرف کلاه تو
نرگس کرشمه مىبرد از حد برون خرام .. اى من فداى شيوه چشم سياه تو
خونم بخور که هيچ ملک با چنان جمال .. از دل نيايدش که نويسد گناه تو
آرام و خواب خلق جهان را سبب تويى .. زان شد کنار ديده و دل تکيه گاه تو
با هر ستارهاى سر و کار است هر شبم .. از حسرت فروغ رخ همچو ماه تو
ياران همنشين همه از هم جدا شدند .. ماييم و آستانه دولت پناه تو
حافظ طمع مبر ز عنايت که عاقبت .. آتش زند به خرمن غم دود آه تو
ديشب رفتم حافظيه سه تا عکس گرفتم که خوشکل شدن
راستي اينا رو اصلا دستکاري فتوشاپي و اينا نکردما
بالذات خوشکلن
0 Comments:
Post a Comment
<< Home