به در بر
هيچ اگر سايه پذيرد ما همان سايه هيچ ايم
گرچه شب تاريک است
ليک از سايه خبر نيست در آن
ور بود سايه ز نور مه شب تاب من است
که خود از شمس منور شده است
و گر از جانب ما ناله ناسازي هست
يا شبانه سخني مي شنوي
خود ز زخمي است که ناسور شده
و بدان جان دلم
که شب ام سايه اين من به من است
يا که نقشي است از آن من در من
شايدام آينه من بر من
و من اينجا شده ام دلشده آن سخن از هيچ شدن وآن سايه
و بديدم که خود از نور شده بود هم او
و. يگانه
84/11/4
0 Comments:
Post a Comment
<< Home