Home | RSS | Email | Tumblr | Twitter | Facebook | Friendfeed | Twitxr

Monday, December 19, 2005

اشک و باران


اشک من هم ناله با باران شده
اين دلم بي تاب غمخواران شده

ميکده يک لحظه بي مستان شده
ساقي ما لحظه اي نالان شده

ليک او داند که چون کرده به ما
از فريب اش عالمي حيران شده

چون که باز آيند مستان در برش
دم به دم پيمانه پر پيمان شده

آنقدر از خم خود بخشد به ما
کين جگر از لطف او سوزان شده

هر زمان افزون شود لطفش به ما
جان ما هم عاشق جانان شده

مستي و ديوانگي ما کنون
نيست موجودي کزو پنهان شده

اين دل يکتا ز بوي زلف او
بي خود و مست و غزلخوانان شده

اين شبم پر فر و شادي و شعف
در پناه ساقي ياران شده

84/9/27

Labels:

0 Comments:

Post a Comment

<< Home