Home | RSS | Email | Tumblr | Twitter | Facebook | Friendfeed | Twitxr

Thursday, December 15, 2005

که يک کرشمه تلافي صد جفا بکند


يه رفيقي داشت درباره اين مي گفت که بايد به چيزي دل بست که هميشگي باشه
و دائمي ، نه اينکه فاني و از بين رفتني
گفتم آره
هميشه باشه ولي تو طول مدت هميشه اش ، هميشه نباشه
مي دوني چه جوري ؟
يعني تو طول مدت عمرش هميشه حاضر نباشه
مثل آفتاب
هميشه ( طول عمر ما ) هست ولي در طول اين مدت وجودش ، هميشه حضور نداره

وجود و حضور
ميگما ، اصلا وجود وابسته به مکانه ؟
يعني وابسته به حضوره ؟
يعني ميشه يه چيزي موجود باشه ولي غايب باشه ؟
يا يه جا غايب باشه و يه جا حاضر
ما خيلي مفهوم داريم که فقط مفهوم هستند و در ماده حضور ندارند
پس ميشه يه موجودي داشته باشيم که تو خيلي محيط ها حاضر نباشه

مي گفتيم
بحث از حضور خورشيد بود
که شب ها ناز ميکنه
ولي نشوني و نورش هست
در واقع نصف مدت عمرش ( براي ما ) غايبه
ولي اين حضورش ، غيبتش رو جبران ميکنه
نه تنها جبران ميکنه ، بلکه اگر اين حضورش بيشتر يا کمتر بشه ، اصلا کلي از چيزا به هم ميخوره
يعني هست ولي گاهي حضور نداره ، يه حرکت نوساني بين حاضر و غايب


چنان نماند و چنين نيز هم نخواهد ماند


0 Comments:

Post a Comment

<< Home