me
از نواي تو بود زمزمه زير و بمم
دم بود نايي و من در دم دم هستم ني
بند بندم همگي پر بود از نغمه وي
هر دم از دم بزند آتشم اندر رگ و پي
عشق دمگاه به رومم کشد و گاه به ري
گاه اندر عرب اندازد و گاهي عجمم
يارب اين ناي و ني و ما و من و دمدمه چيست ؟
دم به دم مي دمد و صاحب دم پيدا نيست
پرصدا کرده جهان را ز منم ، اين من کيست ؟
منم اين صاحب دم ، يا من او هردو يکي است ؟
او منم يا منم او يا بود از او منم ام ؟
منم آن ذات که در عين صفات آمده ام
از حضور شه شيرين حرکات آمده ام
خضر راه حقم و از ظلمات آمده ام
گمرهان را هله ، از بهر نجات آمده ام
اي بسا مرده که يک دم شود احيا ز دمم
من که از باده خم هو هو مخمورم
نيست جز دردکشي ، چيز دگر منظورم
من ز هفتاد و دو ملت به حقيقت دورم
بر سر دار اناالحق زنم و منصورم
خصم اگر سنگ ببارد به سرم ، نيست غمم
شاعر : جناب مقدس فاني
0 Comments:
Post a Comment
<< Home