4:55
سر کلاس بوديم
یهو برق رفت
ميشد ديد و درس رو ادامه داد
يواش يواش داش تاريک ميشد ولي خيلي حواسم به تاريکي نبود
استاد مکث کرد و گفت : ديدن يه کم مشکل داره ميشه
به خودم گفتم : همش يه کم؟
ديدن خيلي مشکل داره ميشه
و روز به روز مشکل تر
در اين درگه که گه گه که که و که که شود ناگه
مشو غره به امروزت ، که از فردا نه اي آگه
ساعت 4:55 برق اومد و ديدن ديگه مشکل نبود
کاش ساعت زودتر 4:55 بشه
0 Comments:
Post a Comment
<< Home