sorry
حس جالبيه وقتي که داري از سر جلسه آخرين امتحانت بر مي گردي و دو نفر پشت سرت نشستن و بدون اينکه قصدشون اين باشه که تو بشنوي يا اصلا به اين که تو هم داري ميشنوي فکر کنن(حتما اگر ميفهميدن که من دارم ميشنوم يواش تر ميگفتن ، به قيافه شون نمي خورد که عمدا بلند بگن)دارن درباره اين صحبت ميکنن که وقتي پنج، شش ساله بودن از ديدن عکس هاي کتاب آناتومي فلاني چه لذتي بردن و از اين ميگن که تنظيم خانواده بين همه درس هاي عمومي بهترينه و خيلي چيزاي ديگه ، خوب که خيلي با هم صميمي نبودن ، و الا فک کنم کار به جاهاي بدبد ميکشيد
کامنت گذاشتن براي اين پست کاملا اختياري است
0 Comments:
Post a Comment
<< Home