Home | RSS | Email | Tumblr | Twitter | Facebook | Friendfeed | Twitxr

Wednesday, January 07, 2004

اي بارون



"وقتي پرسيد که : " تو چرا دلت گرفته ؟
:گفتم
انسان
ظلم
کمک
اينکه اين همه کمک به دست کسي نمي رسه
اينکه مي دزدن
اينکه به چيزاي الکي ( حجاب) تو اين وضعيت گير مي دن
(!اينکه يه باباهه جنازه بچش تو بغلشه ( خيلي تأخير فاز دارم .نه؟
اينکه من اينجام
اينکه يه پسره عکس زنش و بچه شش ماهه دستشه و مي گرده دمبالشون
اينکه يه خانومه رو آواري نشسته که کله خانوادش زيرشه
اينکه يه صحنه مي بينم که يه عالمه جنازه آماده دفن شدن هستن
اينکه خيلي ها تو خونشون زنده به گور شدن
اينکه يکي ناله مي کنه و کي خونه
واسه يه سمبل صدا
:و شجريان مي گه
ببار اي بارون , ببار
و آسمون ما (اينجا) مي باره
. . . از
از محبت
از غم و غربت
نثار اين جماعت
نثار مرگ انسانيت اين مردگان راه پيما
. . . نثار ما , نثار من , نثار او که هر لحظه نمي داند که در عمق نگاهي
.
. . . شايد اين آب
. . . شايد اين حرف عيان
شايد اين داد من و غرش ابر
به هم آميزد و بيدار کند انسان را
شايد اين خيس ترين زاده ي هستي
شايد اين اشک من و اشک خدا
به هم آميزد و بيدار کند انسان را
هق هق من چه به اين غرش ابران فلک نزديک است
آه باران ! توبيا با من باش
بودن تو چه به من نزديک است
. . . اشک من مثلِ
.
. . . شايد اين غصه و غم ها برود روزي باز
. . . شايد اين غم برود
. . . شايد اين هق هق و اين ابر قشنگ
.
بسه. شما رو هم غم انگيز کردم

0 Comments:

Post a Comment

<< Home